ـ تشبیه : مانند کردن چیزی به چیز دیگر است با وجود ویژگی یا ویژگی های مشترک. 1
هر تشبیه چهار رکن دارد که عبارتند از : الف : مشبه ( طرف اول ) : چیزی که آن را به چیز دیگری مانند میکنیم . ب : مشبهٌبه ( طرف دوم ) : طرفی که مشبه را به آن مانند میکنیم . پ : وجه شبه : همان ویژگی مشترک بین مشبه و مشبهٌ به است . وجه شبه را معمولاً از مشبهٌ به میگیرند . هرگاه وجه شبه دور از ذهن باشد تشبیه زیباتر و خیالانگیزتر می شود . ت : ادات تشبیه : کلمه هایی هستند که تشبیه را می سازند از قبیل : مانند ، مثل ، شبیه و ... .
مانند : « زسم اسب میچرخید بر خاک به سان گوی خونآلوده سرها » که در این تشبیه : سرها مشبه ، گوی خونآلود مشبهٌبه ، ادات تشبیه بهسان و وجه شبه که برگرفته شده از گوی است ، چرخیدن است .
ــ گاهی در تشبیه ممکن است وجه شبه یا ادات تشبیه یا هر دو حذف شوند . اگر در تشبیه وجه شبه و ادات تشبیه حذف شود تشبیه بهتر است . گاهی که این دو رکن حذف می شوند ، مشبه و مشبهٌ به به هم اضافه می شوند ؛ یعنی تشبیه به صورت یک ترکیب اضافی ( مضاف و مضافٌ الیه ) در میآید . در این صورت معمولاً مشبهٌبه مضاف و مشبه مضاف الیه واقع میشود . در این صورت این ترکیب اضافی را اضافه تشبیهی مینامند . مانند : کمند شوق که شوق مشبه و کمند مشبه به است . یا قد سرو یا سرو قد که در هر دو قد مشبه و سرو مشبهًبه است .
ـ گاهی مجموعه ای از چند چیز که باهم یک صحنه را به وجود میآورند ، به مجموعه چند چیز تشبیه میشود و وجه شبه مفهوم و صحنهای است که از مشبهً به گرفته میشود که البته هیچ یک از اجزای مشبه یا مشبهً به در آن نیست ، به این نوع تشبیه « تشبیه مرکب » میگویند . مانند :
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان ـ سعدی
مشبه مصراع اول و مشبهٌ به مصراع دوم است و همچو ادات تشبیه است و وجه شبه میتواند صفحه ای سرخ رنگ باشد که چیز گرد شفافی روی آن قرار گرفته باشد .
2 ـ استعاره :
ـ استعاره همان تشبیه است که در آن یکی از طرفهای تشبیه حذف شده باشد و طرف دیگر به جای آن آمده باشد . بر این اساس دو نوع استعاره به وجود میآید : الف ـ استعاره ای که مشبه حذف میشود و مشبهٌبه به جای آن میآید که به آن استعاره آشکار یا مصرحه میگویند . ب ـ استعارهای که مشبهٌبه حذف میشود و مشبه جای آن را میگیرد و همراه یکی از لوازم مشبهٌبه میآید که به آن استعاره مکنیه یا اضافۀ استعاری میگویند .
مثال برای استعاره آشکار : شر که آن دید دشنه بازگشاد پیش آن خاک تشنه رفت چو باد
توضیح : در این بیت خاک تشنه استعاره از خیر است . ابتدا این تشبیه در ذهن ما وجود دارد : خیر مانند خاک تشنه است . خیر مشبه ، خاک تشنه مشبهٌبه . سپس مشبه را حذف میکنیم و خاک تشنه را به جای آن میآوریم . یا از آن برد گنج مرا دزد گیتی که در خواب بودم گه پاسبانی در این بیت گنج استعاره از جوانی است ( با توجه به درس متاع جوانی ) ابتدا تشبیهی وجود داشته با این عنوان : جوانی مانند گنج است . سپس گنج را به جای جوانی استفاده کرده است . یا « چنان بودیم که گویی در پالیز سعدی می چریدیم » پالیز استعاره از آثار سعدی است .
مثال برای استعاره مکنیه :
در بهمن ماه آزادی شکفت . تشبیه مقابل در ذهن ما بوده است : آزادی مانند گل است که میشکفد . در این تشبیه آزادی مشبه ، گل مشبهٌبه و شکفتن وجه شبه است که از گل میگیریم و در واقع شکفتن یکی از لوازم گل است . سپس مشبهٌبه را حذف میکنیم و مشبه را به جای آن و همراه با لوازم آن میآوریم .
توضیح : گاهی چیزی که از لوازم مشبهٌبه است با مشبه که به جای آن نشسته است یک ترکیب اضافی به وجود میآورد که به این نوع ترکیب « اضافهی استعاری » هم میگویند . همه اضافه های استعاری استعاره مکنیه اند . مانند : دست روزگار . به تشبیهی که قبلاً بوده توجه کنید : روزگار مانند انسان است که دست دارد . در این تشبیه دست یکی از لوازم انسان و در واقع وجه شبه این تشبیه است . مشبهٌبه ( انسان ) را حذف کرده و لوازم آن اهمراه مشبه ( روزگار) میآوریم . توضیح این که چون مشبهٌبه انسان میباشد آرایه ادبی تشخیص ( انساننمایی ) نیز در این ترکیب استعاری وجود دارد . استعارۀ مکنیه ای که مشبه به انسان و جاندار باشد تشخیص است پس هر استعارۀ مکنیه ای تشخیص نیست.
3 ـ تشخیص ( انسان نمایی ) : هر گاه به یک موجود غیر انسان کار انسانی را نسبت دهیم یا اعضای انسان را به آن ها بدهیم ، از آرایه ادبی تشخیص استفاده کرده ایم . مانند : گرگ فریاد میزند . هرچند گرگ هم نعره میزند ولی فریاد زدن کار انسان است . یا خشم روزگار که خشم را به روزگار نسبت داده ایم و اضافه استعاری ( مکنیه ) و تشخیص ساخته ایم .
4 ـ مراعات نظیر : آوردن چند چیز مرتبط باهم از لحاظ نوع ، جنس ، زمان و مکان و ...( حداقل دو مورد ) در یک جمله یا مصراع یا بیت را مراعات نظیر میگویند . این مراعات اگر ساختگی نباشد و سنجیده به کار رود بر زیبایی اثر میافزاید . مانند
« ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد » ـ حافظ
5 ـ ایهام :
هرگاه شاعر یا نویسند یک کلمه را حداقل با دو معنی (غایب و حاضر یا نزدیک و دور ) در اثر خود به کار ببرد به گونه ای که هر دو معنی در جمله مناسب به نظر برسد .
مانند : گلدسته ها و فلک در عنوان درسی از جلالآل احمد : گلدسته ها 1 ـ گلدسته های مسجد 2 ـ بچه هایی که مانند دسته ی گل هستند . فلک 1 ـ آسمان 2 ـ چوب تنبیه که در قدیم استفاده می کردند
یا « در مصراع دوم بیت بالا از حافظ ( چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد ) کلمه نگران با دو معنی به کار رفته است 1 ـ ناراحت 2 ـ تماشا کننده .
6 ـ ایهام تناسب : هر گاه کلمه ای که در اثر به کار رفته دو معنی داشته باشد ولی منظور گوینده تنها یکی از معنی ها بوده است و تنها یک معنی هم در آن مطلب مناسبت دارد ولی کلمه مورد نظر با معنی دیگر خود ، با توجه به سایر کلمه هایی که در سخن به کار رفته است مراعات نظیر می سازد ، که به آن ایهام تناسب می گویند . مانند :
« چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم » ـ سعدی
در این بیت منظور ازکلمه مهر در این بیت تنها عشق و محبت و دوستی است و معنی دیگر آن یعنی خورشید در مفهوم بیت مناسبتی ندارد ؛ ولی با توجه به کلمههای آفتاب و عیوق مراعات نظیر میسازد و ایهام تناسب است .
7 ـ سجع :
اگر در پایان عبارت ها یا جمله های یک متن کلمه هایی شبیه قافیه قرار گرفته باشد به آن سجع میگویند . البته سجع انواعی دارد که عبارتند از : الف : سجع متوازی : که در آن کلمه ها از نظر وزن ( تعداد بخشها یا هجاها ) و حروف آخر یکسانند .مانند : قربت و نعمت اگر در آخر دو جمله بیایند . ب : سجع مطرف : کلمه های که در آخر جمله های متن قرار می گیرند فقط در حروف آخر یکسانند و از نظر وزن یکسان نیستند . مانند : بار و خدمتکار .( بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار ) پ : سجع متوازن : که کلمه های آخر جمله ها فقط از لحاظ وزن یکسانند . مانند : موجود و واجب در « در هر نفسی که فرو می رود دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب »
ــ لازم به ذکر است که برخی از شعرها نیز دارای سجع هستند که به آنها شعر مسجع میگویند و سجع های وسط هر بیت را قافیهی درونی یا میانی نیز مینامند . البته در شعر لازم نیست در پایان جمله بیاید و هر جا وزن به شاعر اجازه بدهد ، سجع میآورد . مانند :
« هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را » ـ حافظ
8 ـ موازنه و ترصیع :
موازنه : هرگاه شاعر در یک بیت کلمه ها را به گونه ای به کار ببرد که کلمه های مصراع اول با کلمههای مصراع دوم دو به دو سجع متوازن داشته باشند ، از موازنه استفاده کرده است . مانند :
« چرخ ارچه رفیع ، خاک پایت
عقل ارچه بزرگ ، طفل راهت »
ترصیع : هرگاه سجع های استفاده شده در یک بیت به گونه ای باشد که کلمه های مصراع اول با کلمههای مصراع دوم دو به دو سجع متوازی داشته باشند ( یا دو جمله ) ، ترصیع نام دارد . مانند :
« ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را »
9 ـ جناس : اگر در یک نوشته ( شعر یا نثر ) دو کلمه به کار رود که در ظاهرباهم یکسان ولی در معنی متفاوت باشد ، جناس می گویند که این نوع از جناس را که فقط در معنی تفاوت دارند و ظاهری کاملاً یکسان ، جناس تام می نامند . مانند :
«خرامان بشد سوی آب روان ( = جاری ) چنان چون شده بازجوید روان ( = جان )
البته گاهی جناس ممکن است با یک اختلاف در حروف ( صامت ها و مصوت های بلند ) به وجود آید که بر این اساس انواعی پیدا می کند که عبارتند از :
الف : جناس ناقص : که خود به سه صورت وجود دارد : الف ـ 1 : جناس ناقص اختلافی : اختلاف در اول مانند : بام و نام ، اختلاف در وسط مانند : دست و دشت یا بود و بید و اختلاف در آخر مانند : باد و بار
الف ـ 2 : جناس ناقص افزایشی : افزایش در اول مانند : رنج و مرنج ، افزایش در وسط مانند : چمن و چمان و افزایش در آخر مانند : باد و باده
الف ـ 3 : جناس ناقص حرکتی : مانند مُلک و مِلک و مَلَک ، مُهر و مِهر و ... توضیح این که در این نوع جناس صامت ها کاملاً یکسان اند ولی مصوت های کوتاه باهم فرق دارند .
10 ـ اشتقاق : برخی این آرایه را در ردیف جناس ها می دانند ولی چون اختلاف در این نوع بیش از یک مورد می شود آن ر اشتقاق می نامند . حتی گاهی جناس های افزایشی را از نوع اشتقاق به حساب می آورند ؛ یعنی دو کلمه مانند رنج و مرنج را هم جناس ناقص افزایشی و هم اشتقاق می نامند . در هر صورت کلمه هایی که ریشه ی یکسانی دارند یا به نظر می رسد هم ریشه باشند اشتقاق دارند مانند : آسایش و آسودم یا طلوع و طلعت و طالع یا رنج و مرنج که افزایشی هم می باشد و ...
« زمشرق سرِ کوی ، آفتاب طلعت تو اگر طلوع کند ، طالع همایون است » ــ حافظ
11 ـ تلمیح :
اگر نویسنده یا شاعر با کلمه یا کلماتی به داستان ، اسطوره ، حدیث یا آیه ای اشاره کند و باعث به خاطر آوردن کل داستان ، اسطوره ، حدیث یا آیه شود ، از تلمیح استفاده کرده است .
« جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست » ـ مولوی
« پدرم روضهی رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را جوی نفروشم » ـ حافظ
12 ـ تضمین :
اگر در اثری برای تفهیم بیشتر مطلب عیناً قسمتی از آیه ، حدیث ، بیتی ، مصراعی یا سخنی از کسی دیگر بیاید ، آرایه تضمین نام دارد .
13 ـ تضاد ( طباق ) :
آوردن چند کلمه در یک بیت یا مصراع یا جمله که باهم از لحاظ ظاهری یا معنایی متضاد باشند را تضاد یا طباق یا مطابقه می گویند :
« چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری که تا برهم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی» ـ سنایی
14 ـ لف و نشر :
اگر نویسنده یا شاعر در قسمتی از سخن خود دو یا چند واژه بیاورد و در بخش دیگر آن ها را توضیح دهد ، لف و نشر نام دارد . گاهی کلمه هایی که میآورد به ترتیب است و گاهی ترتیب ندارد که در صورت اول آن را مرتب ودر صورت دوم نامرتب میگویند .مانند بیت بالا از سنایی که در آن ابتدا نازش ونالش آمده و سپس اقبال که با نازش و ادبار که با نالش ارتباط دارد ( اسم و متمم اند ) آمده اند و مرتب اند یا دو بیت زیر از فردوسی :
« به روز نبـــــــرد آن یل ارجمنـــــد به شمشیر (1) و خنجر(2) به گرز(3) و کمند(4)
برید(1) و درید(2) و شکست(3) و ببست(4) یلان را سر(1) و سیـنـه(2) و پا(3) و دسـت(4)
15 ـ متناقضنما ( پارادوکس ) :
عبارت است از آوردن دو کلمه یا دو مفهوم متضاد به گونه ای که تضاد آن ها مورد نظر نباشد و مفهوم جدیدی که تولید می کنند و ذهن آن را می پذیرد مورد نظرباشد مانند :
« از تهی سرشار ، جویبار لحظه ها جاری است » ـ مهدی اخوان ثالث ( م . امید ) که در این مثال دیگر تهی بودن یا سرشار بودن مورد نظر نیست .
« غرش بادها آوازهای خاموشی را افسارگسیخته کرده بود . » یعنی آوازهایی که به نظر خاموشند
16 ـ مجاز :
اگر گوینده کلمه ای را در معنی حقیقی خود به کار نبرد و منظور از آن چیزی باشد که جزء یا کل یا همراه آن یا محل یا آنچه در محل است یا ابزار و وسیلهی کار یا... باشد ، مجاز می نامند . مانند :
1 ـ ایران به جام جهانی نرفت . ایران منظور تیم ایران که در ایران است .
2 ـ صبح بهت زنگ می زنم . زنگ یعنی تلفن که جزئی از تلفن است .
3 ـ نفسش خیلی تأثیر دارد . نفس یعنی سخن زیرا نفس سبب سخن گفتن است .
4 ـ گر نبندی زین سخن تو حلق را آتشی آید بسوزد خلق را حلق یعنی سخن و حلق ابزار سخن گفتن است .
5 ـ دستم درد می کند . دست از کتف تا نوک انگشت است و حتماً جزئی از دست درد می کند نه همه ی دست .
6 ـ قصد خون او را دارد . خون یعنی کشتن و کشتن همراه با آمدن خون است .
17 ـ کنایه :
اگر شاعر یا نویسنده جمله یا عبارتی را در کلام خود بیاورد و منظور او ظاهر کلام نباشد ؛ بلکه به معنیِ معنی توجه داشته باشد که معمولاً همراه با استدلال است . لازم به ذکر است که معنی ظاهری کلام هم ممکن است درست باشد ولی منظور گوینده معنی درونی کلام است مانند :
ـ فلانی ریش سفید است . یعنی با تجربه است در حالی که معنی ظاهری هم درست است ولی با استدلال می فهمیم که هر ریش سفیدی حوادث زیادی را تحربه کرده است و باتجربه است .
ـ هنوز دهنش بوی شیر میدهد . یعنی بچه و کم تجربه است . می دانیم زمانی دهن بوی شیر می دهد که انسان بچه باشد و نشان بچه بودن بوی شیری است که از دهان میآید .
ـ او بسیار سرافکنده شد . یعنی شرمنده شد . وقتی کسی به خاطر کاری خجالت بکشد ، معمولاً سرش را پایین میاندازد .
18 ـ واجآرایی :
اگر یک واج ( صامت یا مصوت ) در یک بیت یا مصراع یا سخن تکرار شود و باعث یک نوع موسیقی در کلام باشد ، واجآرایی نام دارد . واج آرایی صامت ها بهتر از مصوت هاست .
« رشتهی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود » ـ حافظ س
« شب است وشاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی » سعدی ش
« زین بیخردان سفله بستان دادِ دِلِ مردمِ خردمند » ـ بهار د وـِ
19 ـ حس آمیزی :
آمیختن دو یا چند حس را باهم حسآمیزی میگویند . مانند :
ـ خبر تلخی را شنیدم . خبر را با گوش می شنویم ولی تلخی را می چشیم .
ـ نجوای نمناک علف ها را میشنوم ـ سپهری نجوا را می شنویم ولی نمناکی را لمس می کنیم .
ـ روشنی را بچشیم ـ سپهری آمیزش دو حس بینایی ( در روشنی ) و چشایی ( در بچشیم )
20 ـ اغراق ( مبالغه ، غلو ) :
در کتاب دبیرستان هر سه نوع بالا را اغراق میگویند ولی هر کدام حوزهی متفاوتی دارد :
ـ مبالغه : زیاده روی در بیان یک چیز به گونه ای که از نظر عقل و عادت ممکن باشد :
من شبانه روز به تو فکر می کنم . ممکن است اتفاق بیفتد و عقل هم می پذیرد .
21 ـ حسن تعلیل :
هر معلولی در این دنیا علتی دارد که عقل و علم آن را میپذیرد . اگر نویسنده برای یک معلول علتی ادبی نه علمی و تجربی ، بیاورد از آرایهی حسن تعلیل ( آوردن علت نیکو ) استفاده کرده است :
نه خلاف عهد کردم که حدیث حز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جانی ـ سعدی میگوید اگر سخن از دیگری گفتم بد عهدی نکردم زیرا نام همه بر سر زبان است و نام تو در درون دل
گویی بط سفید جامه به صابون زدهست کبک دری ساق پا در قدح خون زدهست ـ منوچهری میگوید مرغابی به این خاطر سفید است که لباسش را با صابون شسته است و ساق پای کبک به این خاطر سرخ است که داخل کاسهی خون شده است .
انواع اضافه : دو نمونه از ترکیب های اضافی را در مطالب قبل گفتم . برای تفهیم بهتر همه را در یک جا بررسی می کنیم . البته لازم به ذکر است که در کتاب زبان فارسی دوم دو نوع اضافه را شناخته ایم که عبارتند از اضافه های تعلقی و غیر تعلقی . ولی چون خیلی کلی است ، جزء به جزء بررسی میکنیم :
1 ـ اضافهی توضیحی : وقتی است که انواع یک کل بیان میشود مانند : کتاب ریاضی که یک نوع از کتاب ریاضی است .
2 ـ اضافهی تشبیهی : که رابطهی شباهت را می رساند و همان طور که گفته شد معمولاً مضاف مشبهٌبه و مضافٌ الیه مشبه است : دریای غم یعنی غمی که مانند دریاست
3 ـ اضافهی استعاری : که همان استعارهی مکنیه در شکل مضاف و مضافٌ الیه است و در آن معمولاً مضافٌالیه همان مشبه تشبیه است که مشبهٌبه آن حذف شده و مضاف یکی از لوازم مشبهٌبه محذوف است که همراه مشبه آمده است : دست غم که غم مانند انسانی است که دست از لوازم انسان است که همراه مشبه آمده است . یا کنگرهی کبریایی که کبریایی مانند قصر یا قلعه ای است که کنگره از لوازم قصر یا قلعه است و همراه مشبه ( کبریایی ) آمده است .
4 ـ اضافه ی تخصیصی : که معمولاً مضاف به مضافٌالیه اختصاص دارد و معمولاً رابطهی مالکیت هم برقرار است : کتاب علی یا در باغ یا کلاس مدرسه و ...
5 ـ اضافهی بنُوَّت ( پدر و پسری ) : مانند : حسن علی که حسن پسر علی است و....
پایان