شناخت فعل
شناخت فعل
یکی از دشوارترین و بحث برانگیزترین مباحث دستور زبان فارسی مقطع دبیرستان، بازشناسی ساختمان افعال است، این دشواری در بین همکاران دلایل متعددی دارد، از آن جمله، به جرئت میتوان ادعا کرد که این پدیده معمولا ریشه در تداعی یادگیریهای قبلی دارد که براساس دستور سنتی است، به این معنی که ذهن و سواد اغلب دبیران با آموزههای دستور سنتی بیشتر مأنوستر است، بنابراین در تدریس مطالب جدید نیز سعی میکنند که طبق همان نظریات راهی برای حل این مشکل بگشایند. برای چنین کسی که در دوران دانشجویی عبارتهایی مثل زمین خورد، پراکنده ساخت، ناله کرد، لخت کرد و .... (انوری و احمدی گیوی 1375:ج2 ص23) را به صورت فعل مرکب یاد گرفته، دشوار مینماید که در تدریس خود نظری متفاوت با آن داشته باشد. دلیل دیگر این مشکل، عدم توجه به نظام معنایی زبان است، با وجود اینکه در کتب زبان فارسی سوم دبیرستان، درسی با همین عنوان گنجانده شده است، اما پیوند این درس که جزء دروس زبانشناسی است با بررسی ساختمان افعال که درسی دستوری است، چندان تأکید نشده است.
یکی از فعالترین و پرکاربردترین افعال فارسی فعل "کردن" است که در جملههای مختلف معانی مختلفی نیز میگیرد و این تنوع معانی باعث میشود که از لحاظ دستوری نیز کارکردهای مختلفی داشته باشد در این مقاله ساختمان فعل سادهۀ "کردن" بر اساس دستور جدید و با توجه به نظام معنایی زبان بررسی کرده ایم و نمونه هایی از کتب سنتی و جدید نیز آورده ایم، هرچند که این فعل امروزه ممکن است در معانی سنتی اصلا کاربرد نداشته باشد یا محدود به گویشهای محلی باشد، با این وجود ، توجه به معنای آن به راحتی می تواند اجزای جمله و نقش آنها را مشخص نماید.
دسته بندی ویژگی گذر فعل سادهی "کردن" با توجه به معانی مختلف آن:
الف-گذرا به مفعول: این فعل اگر در یکی از معانی زیر به کار رود، گذرا به مفعول خواهد بود:
1- ساختن، درست کردن، ترتیب دادن: و خنب نبیدشان از چوب است و مرد بود که هر سال از آن صد خنب کند. (حدودالعالم)
- از دریا، صحرا و از جیحون، هامون کرده است. (سندبادنامه)
2- بنا کردن، بنا نهادن، پی افکندن:
- بر دجله پلی است از کشتیها کرده (حدودالعالم)
- به ابوصادق در نیشابور گفتهبود که مدرسهای خواهد کرد سخت به تکلف. (تاریخ بیهقی)
3- درست کردن، دوختن:
- یارم خبر آمد که یکی توبان کرده است مر خفتن شب را ز دبیقی نکو و پاک (منجیک)
4- بافتن، درست کردن:- از وی دیباهای بسیار خیزد و دیبای پردهی مکه آنجا کنند. (حدودالعالم)
5- مهیا ساختن، تهیه دیدن، آماده کردن، حاضر آوردن، ترتیب دادن:
- ز هرگونه از مرغ و از چارپای خورش کرد و آورد یک یک به جای (فردوسی)
6- خلق کردن، آفریدن:
- چنان کرد یزدان تن آدمی که بر دارد او سختی و خرمی (ابوشکور)
7- تألیف کردن، تصنیف کردن:
- تاریخها دیدهام که پیش از من کردهاند پادشاهان گذشته را خدمتکاران ایشان. (تاریخ بیهقی)
8- ساختن، سرودن:
- و حدیث رستم بر آن جمله است که بوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و به نام سلطان محمود کرد. (تاریخ سیستان)
9- به جای آوردن، انجام دادن، گزاردن، ادا کردن:
- آنچه مرا دست داد به مقدار دانش خویش کردم. (تاریخ بیهقی)
- نماز پیش و دیگر بکرد به جمع (تفسیر ابوالفتوح)
- این مردکهی ... کدام شوهری برای من، کدام پدری برای بچههایش کرده؟ (کوچهی بن بست112)
10- به کار آوردن، به کار بستن:
ناکرده هیچ مشک، همه ساله مشکبوی (کسایی)
11- در سر کاری کردن، نهادن ، از دست دادن:
- حافظ افتادگی از دست مده زآنکه حسود عرض مال و دل و دین در سر مغروری کرد (حافظ)
12-) آرمیدن، جماع کردن، مباشرت کردن، نزدیکی کردن
13 جای دادن، داخل کردن:
- کاز زمین کنده باشد که چارپایان را آنجا کنند (فرهنگ اسدی نخجوانی)
14- ریختن ، داخل کردن: - کنم زهر با می به جام اندرون از آن به کجا دست یازم به خون (فردوسی)
15- افروختن:
- و به حوالی شهر تلهاست از خاکستر و گویند که از آن آتش است که نمرود کرد که پیغمبر را (ص) بسوزد (حدودالعالم)
16- برپا داشتن:
- در آنجا عیدی کرد که اقرار دادند که چنان عید هیچ ملک نکرده است. (تاریخ بیهقی)
17 – پیاپی گفتن، تکرار کردن:
- حضرت یعقوب آنقدر اشک ریخت و یوسف یوسف کرد تا چشمهایش کور شد. (دخیل بر پنجره 34)
- بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد (حافظ)
18- پیدا کردن(حالت یا وضع جدیدی در تن خود) :
- حبیب آقا خیلی گنده است. وقتی ماه جبین خانم آبستن شده بود دل کرده بود اندازهی دل حبیب آقا (دخیل بر پنجره43)
ب) گذرا به مفعول و متمم: اگر "فعل کرد" در یکی از معانی زیر به کار رود جملات چهار جزیی با مفعول و متمم خواهد ساخت:
1- بر سر چیزی کردن، از آن آویختن، بر آن بستن، بر آن قرار دادن:
- همان کاوه آن بر سر نیزه کرد همانگه ز بازار برخاست گرد (فردوسی)
- این النگوها که به دستت کرده ای مال صغیر است. (زنده به گور98)
2 – مالیدن، سودن، کشیدن:
- روی تو را به غالیه کردن چه حاجت است او را چنانکه هست بدو دست باز دار (فرخی)
3- گماشتن:
- نگاهبانان بر آن کردندی تا بگاه رفتن. (تاریخ سیستان)
4- مقرر داشتن، تعیین کردن، اختصاص دادن، مختص ساختن:
- سر نامه کردم ثنای ورا بزرگی و آیین و رای ورا (فردوسی)
5- صرف کردن:
- نفقات و جامه کردند غربا را{از خراج} (تاریخ سیستان)
6- قرار دادن، گذاردن، نهادن ، تعبیه کردن، نصب کردن، وارد کردن(کسی را یا چیزی را در جایی):
- تا وقتی که سلطان را بر آن لشکری خشم آمد و در چاهی کرد. (گلستان)
- مادرم مچ دستم را گرفت و به زور مرا کرد زیر کرسی." (شب عروسی50)
7- بر دار کردن، از دار آویختن:
- و از آن اسیران و مفسدان دو قویتر بودند بر دار کردند. (تاریخ بیهقی)
8- برگرداندن، تغییر جهت دادن(عضوی از تن خود را به سویی):
- رویت را بکن آن طرف، می خواهم لباس عوض کنم." (بوبول50)
ج) گذرا به مفعول و مسند:
1- منصوب ساختن:
- یزید بشرالحواری را امیر شهر کرد. (تاریخ سیستان)
2- گذراندن و سپری کردن، رساندن (وقتی را به وقتی):
- بعد از گم شدن دخترش هر چه گشته بود به جایی نرسیده بود و مأیوس روز را شب و شب را روز می کرد. (افسانهها 87)
3- مبدل کردن(چیزی را به چیز دیگر)، درآوردن(وضع چیزی یا کسی را به وضع دیگر)، تربیت کردن یا ساختن(کسی را):
- قهوه خانهی دایی علی را کرده قمارخانه." (درازنای شب27)
د) گذرا به متمم:
1- مبتلا شدن(به مرضی) - از آن سرانه به بعد، عصمت کزاز کرد (علویه خانم13)
- از سوز سرما سینه پهلو کرد. (سه قطره41)
2- اشتغال داشتن(به شغلی): دو سال پیش، سه جا معلمی می کردم، ماهی هشت تومان در میآوردم. (سه قطره152)